گاه سرسری رد شو و زندگی کن. دقت، "دق ات" می دهد...
عزیزم! حسادت نکن، این که بعد از تو بغل گرفته ام، زانوی غم است.
خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن
یک بغل حال و هوایت را برام پست کن
گوشم از آواز غمگین سکوت شب پر است
لطف کن لحن صدایت را برایم پست کن
زندگی به من آموخت، برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیزی باید قدری از آن دور شد. (دکتر شریعتی)
این قدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که می ترسم اگر از شادی به هوا بپرم، زمین را از زیر پایم خالی کنند.
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم! ترس من از گم شدن نیست، از گرفتن دستی است که بی بهانه رهایم کند...
می گن شکستنی رفع بلاست.
ای دل کمی تحمل کن،
شاید "حکمتی" باشد.
در سایه دل شکستگی پیر شدم
غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم
تا آمدم آشنای قلبت باشم
گفتی که من از غربیه ها سیر شدم
من چرکنویس احساسات تو نیستم... "دوستت دارم" هایت را جای دیگر تمرین کن.
دهانم پر از حرف است... حیف، با دهان پر نباید حرف زد!
دیگر از "وفا" می ترسم
چند روز پیش سگ گله را با گرگی دیدم.
آن نازنین کجاست که یادم نمی کند
صد غم به سینه دارم و شادم نمی کند
یک لحظه آن که بی من هرگز نمی نشست
امشب به یاد کیست که یادم نمی کند؟
دلم از نبودنت پر است... آن قدر که اضافه هایش از چشم هایم می چکد!
صدای بلند سکوتت آزارم می دهد.
آن چه ویرانمان می کند، روزگار نیست. حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!
این روزها من همان پری کوچک دریایی هستم که صدایش را به ازای یک جفت پای زمینی فروخت. می دانی چه قدر می خواهم بگویم دلم تنگ است؟ آوازم را فروخته ام افسوس...
هر چیزی زمانی دارد. نفس هم که باشی، دیر برسی رفته ام...
زمانه بی رفیقان سخت تلخ است
دل بی دوست گویی پر ز درد است
خوشا با دوستان یک جا نشستن
که دنیا بی رفیقان مثل قبر است
مرا به تو هیچ تملکی جز این نیست که همواره دلم برای مهربانیت تنگ می شود.
تنهایی آدم ها به عمق دریاست
ولی برای پر کردنش یک لیوان محبت کافیه.
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند. اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...، آن جا که در میان خاک خوابیده ای، "سنگ تمام" را می گذارند و می روند.